۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

36$:کروبی جان، این جنبش بیشتر از یک پدر دلسوز لَنگ یک رهبر شجاعه! تا دیر نشده کاری بکن..



این روزها که برادر ها و خواهرهایم در زندان در اعتصاب غذا به سر می‌برند و من هم از آنجا که جنبش تغییر فاز داده هر شب در کبابی سر کوچه! و رهبرهای جنبش سبز هم در نگرانی به سر می‌برند من هم تصمیم گرفتم در کنار رهبران جنبش نگران شوم! و یاد شیخ شجاع بندازم که...
یاد شیخ شجاعی که داشتیم به خیر!
سال پیش۲۲ خرداد تا به خودمان آمدیم دیدیم رای‌مان را لولو بُرد (لولو میتواند هر شخصی باشد مثلاً جنتی...!),همه مبهوت بودیم که دیدیم میر حسین و کروبی گفتند نگران نباشید ما نمی‌ذاریم حق شما را لولو ببرد!یادش به خیر کروبی نازنین یه کارهایی می‌کرد که دید من یکی نسبت به هر چی آخونده تغییر کرد و آن جمله معروف که بابابزرگ خدا بیامرزم تو کله پوکم کرده بود که آخوند خوب آخوند مُرده است! برای من شد آخوند خوب شیخ شجاع است! افشا گری می‌کرد توپ را در زمین حریف که چه عرض کنم جوری میناداخت که صورت حریف و زمین یکی می‌شد! افشا گری می‌کرد! غوغا می‌کرد! یهو وقتی همه داشتیم کتاب می‌خریدیم در نمایشگاه کتاب حاضر می‌شد پیام ویدوئی میداد رُک بگویم کولاک بود! هر روز منتظر یک حرکت جدید بودیم تا ببینیم چه جوری این توپ را میکوبد تو صورت حریف که یهو ۲۲ خرداد امسال این توپ را برگردون زد تو زمین خودمان! چند وقتی هست شیخ شجاعی که می‌شناختیم سکوت کرده اونم از نوع نا فُرمش!

این روزها که داداش‌های  نازنینم در زندان دست به اعتصاب غذا زدند تا حق طبیعی خودشان را نه به عنوان یک شهروند بلکه به عنوان یه زندونی می‌فهمی به عنوان یک زندونی! داشته باشند! رهبران یه حرف‌هایی زدند که به قول زهرا رهنورد مرغ پخته که چه عرض کنم لولوی آب پز هم خندش میگیره! بعد از این همه روز  نگران شدند؟؟ و درخواست کردند که اعتصاب را بشکنند! آخه رهبر من پدر من عزیز من! وژدانی تحلیل سیاسی کردی این حرف رو زدی ؟؟؟ کروبی‌جان بی خیال, جنبش پدر دلسوز و نگران نمیخواهد که نگران بچه هایش باشد ما همان سوباسا خودمان را میخواهیم که  که همیشه  توپ رو تو صورت حریف میکوبید .شما که این دفعه توپ رو که نزدی هیچی با لگد زدی تو پای بچه های خودمون! این داداشای ما این همه گشنگی نکشیدند که شما بگی «نگران شدیم  با اینکه به هیچ کدوم از خواسته هاتون نرسیدید! بچه ها اعتصاب را بشکنید» آخه شیخ نازنین شما که بهتر از من این داداشای ما رو می‌شناسی اینها بد جوری جُربُزه دارند !یه جورایی دیگه زیادی مرد هستند! پدر من شما پدرانه رفتار نکن بیا و این بار بی خیال این حرف ها شو  و تو بشو رهبر جنبش من هم سرباز جنبش! و این هم یادت باشد پدر جان حرف داداشای من اینه که «من از مردن نمیترسم هراس از زندگی دارم که هر روزش مثه دیروزه!»
محض اطلاع شما هم دیروز پر بود از تحقیر و توهین و تمسخر له شدن زیر پاهای بچه‌های لولو ...و در آخر هم ذره‌ای غذای آشغالی زندان!(تصمیمی که اینها گرفتند تصمیمی نیست که با بیانیه و دیدار و نگرانی حل بشه!جان عزیزت کاری بکن شیخ...!)
منبع:خود خوشگل و قشنگم در خودنویس!

هیچ نظری موجود نیست: