۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

11$:جعفر پناهی مردی از جنس فیلم‌هایش..




وقتی خبر اعتصاب غذای جعفر پناهی و نامه‌اش را می‌خواندم نا خودآگاه عکس صندلی خالی در جشنواره کن در ذهنم آمد و به فکر فرو رفتم این هنرمندان وطنی که جلوی دوربین از انسانیت از اعتقادات از ....حرف می‌زدند این روزها چه کار می‌کنند؟ آیا خبر دارند که جعفر پناهی در زندان است و سکوت کرده‌اند!





 جعفر پناهی عزیز در نامه ات گفته ای بازجو تو را متهم کرده که از سلول فیلمبرداری کرده‌ای خوب  تو یک کارگردان هستی از جنس فیلم هایت و حق بده به بازجوی نادانت که بترسد از روزی که گیشه‌های سینمای ایران جای اخراجی‌ها توسط فیلم های تو تسخیر شود و زشتی چهره بازجو بر پرده سینما آشکار شود.
 در آن لحظه که خبر حمایت غول های هالیوود از تو همه جا پخش شد و دست به دست چرخید بعد هم عکس صندلی خالیت در جشنواره کن، بعضی‌ها مثل بر نارد کوشنر (وزیر امور خارجه فرانسه) خواستند از آب گل آلود ماهی هم برای خودشان بگیرند و یاد آوری کنند که نگران حقوق بشر هستند که البته هنوز چند روز نگذشته نشان دادند پای منافع شخصی بیاید وسط از آزاد کردن قاتل شاپور بختیار هم برای معامله و خود شیرینی در برابر مردم کشورشان دریغ نمی‌کنند! آن روز احساسِ غرور تمام وجودم را تسخیر کرده بود که جعفر پناهی کارگردان هموطن من باعث شده غول‌های هالیوود کنار هم جمع شوند! و حتی دست به قلم شدم و طنزی هم نوشتم در جواب روزنامه رسالت که آنها را عد‌ای بازیگر فیلم های مستهجن نامیده بود!اما امروز که نامه‌ات را خواندم هیچ غروری برایم به عنوان یک ایرانی نماند و با خودم بیشتر فکر کردم کار ما به کجا رسیده که وقتی همه بازیگران  و کارگردانان کشور خودم سکوت کرده‌اند  غول های هالیوود باید سکوت را بشکنند!
 یاد برنامه های صندلی داغ و شبیه آن افتادم که پُر بود از هنرمند‌هایی که جلوی دوربین از احساس و عشق و انسانیت صحبت می‌کردند بعضی‌هاشون وقتی بحث اعتقادات به میان می‌آمد زار زار اشک میریختن! آن روزها با خودم می‌گفتم اینها برای پول هنر را نمی‌خواهند اینها هنر را می‌خواهند چون عاشق هنر هستند! اینها با حاجی بازاری ها فرق می‌کنند. اینها احساس می‌کنند و می‌فهمند.‌ ر‌استی این روزها آنها چه کار می‌کنند! اگر اتفاقی برای جعفر پناهی پیش آید خودشان را بابت سکوتی که کردند می‌بخشند! آیا اگر هنرمندان بزرگ داخل کشور همه مثل استاد شجریان سکوت را بشکنند حکومت می‌تواند صدای همه آنها را خفه کند!؟ آیا می‌خواهید حرف‌های آن هنرمندی که جلوی دوربین اشک ریخت و گفت آرزویش ظهور امام زمان است را باور کنم؟ آیا می‌خواهید باور کنم او به بهشت و جهنم ذره‌ای اعتقاد دارد و سکوت کرده! آیا باز هم باید به بازی‌های احساسی بعضی دیگر از بازیگر ها گریه کنم یا بخندم؟ آیا باز هم به تماشای فیلم‌های کارگردان‌هایی که در فیلم های‌شان از مردانگی و انسانیت حرف می‌زدند باید بروم؟ آیا هنوزم باید باور داشته باشم که فرقی است بین سکوت آن حاجی بازاری که از ترس شیشه‌های مغازه‌اش سکوت کرد با .....شاید هم باید با این مسئله باید کنار بیایم که اینها همه فقط فیلمی بود برای سرگرم کردن من و واقعیت چیزی دیگر است پشت پرده نقره ای سینما!
متن نامه جعفر پناهی در ادامه:



صبح روز یکشنبه مرا به بازجویی بردند و متهم کردند که از داخل سلول فیلمبرداری کرده ام؛ که کذب محض است. و بعد تهدید کردند که تمامی اعضای خانواده‌ام را دستگیر و به اوین منتقل خواهند کرد و دخترم را به بازداشتگاهی ناامن در رجائی شهر خواهند فرستاد و با این حرف‌ها قدرت تجزیه و تحلیل را از من سلب کردند.»

«از یکشنبه صبح(۸۹/۲/۲۶) تا کنون هیچ چیز نخورده‌ام و نیاشامیده‌ام و حال اعلام می‌کنم اگر موارد زیر تحقق نپذیرد، من به نخوردن و نیاشامیدن خود ادامه خواهم داد؛ چرا که نمی خواهم تبدیل به موش آزمایشگاهی شوم که هر لحظه مرا به اتهامات واهی تحت شکنجه و آزارهای روحی و روانی قرار دهند: 
۱.تماس و دیدار باخانواده ام و اطمینان کامل از سلامت آن‌ها
۲.حق داشتن وکیل بعد از ۷۷ روز و مشورت با او
۳.آزادی بدون قید و شرط تا تشکیل دادگاه و صدور حکم قطعی 
در پایان، به سینمایی که به آن معتقدم قسم می‌خورم تا تحقق خواسته‌هایم دست از اعتصاب غذا برنمی‌دارم و تنها خواسته‌ام این است که جنازه مرا به خانواده‌ام تحویل دهند تا هر کجا که مایل‌اند دفن کنند.

۷ نظر:

میترا گفت...

من از این نوشتهات خیلی خوشم میآد........من فیلم ایرانی متاسفانه یا خوشبختانه خیلی خیلی کن دیدم و کلن نه میدونم پناهی کیه نه هنرمندان کیان.... 2/3 تا فیلم هم که دیدم اینقد مزخرف بوده که همون 5 دقیقه اول فیلم تا آخر فیلم و تونستم حدس بزنم....... اینجور هم که از سو و وزه این آقایون و خانمهای هنرمند!!!!! دیدم تو عکساشون و این هدیه که واسه منافع خودش با این خونخوارها......!!!! همون بهتر که ساکت باشن و به کار خودشون مشغول باشن باشه که هنر و هنرمند واقعی بیشتر بچشم بیاد ........ .... (چقد حرف زدما.. هی هی هی)

میترا گفت...

کم*

استاده گفت...

اوه چه فعال شدی رفیق! بابا چند روزه مگه سر نزدم به بلاگت این همه پست زدی! :دی
دادا راستی بهم یه ایمیل بزن کارت میدارم (این جاش با لهجه شیرازی بود :دی)

بی کران گفت...

به کجا داریم میریم؟
به کجا می رسیم؟

استاده گفت...

آقا مثکه چش زدم :دی کجایی پس؟

بی کران گفت...

سلام
می بینید قضاوت کردن چقدر ضد حال! احساسی رو که شما الان دارید منم وقتی کامنت شمارا خوندم داشتم فکر می کنم به این می گن سوتفاهم ،و فکر می کنم یه عذر خواهی به شما بدهکارم نباید در مورد شما قضاوت می کردم رفتار منم ناجوانمردانه بود...

mojtaba mostafavi گفت...

سلام شوهر خواهرم که بسیجی‌ هست میگفت بهشان گفتند که اگر اتفاقی‌ مثل ژاپن برای نیروگاه بوشهر یا نتنز بیفتد باید قرص‌های یود و پتاسیم بخورند متاسفانه داروخانه‌های این شهرها خبر دادند که دولت تمامی‌ این قرصها را برای پاسداران و بسیجیها خریداری کرده. به عبارت دیگر مردم باید بروند بمیرند. همیشه میگفتند بسیج یعنی ملت اگر ملت بسیج واقعی‌ هستند چرا دارو فقط برای پاسدارها هست و نه برای مردم. شوهر خواهرم این سوال را می‌کند ولی‌ جرات نکرد خودش بنویسد.